امروز از سر کار برمی گشتم رفتم یه سری به مادرم بزنم.
نشسته بودمT گفت: خونه خانم سمنانی اینها رو دزد زده.
گفتم خوب چیزی هم داشتن که ببره؟
گفت: آره
گفتم: چی؟
گفت: طلا
چقدر؟؟؟
گفت پلیس برآورد کرده حدود 250 میلیون تومان، خودش میگه خیلی بیشتر می ارزیده.
یه چند دقیقه ای سکوت کردم و نفهمیدم چی شد.
خانم سمنانی معلم کلاس اولم بود که شوهرش هم راننده تاکسیه.
خدا بده برکت
رفته بودم برای اجاره خونه تو شهریار، آخه دیگه بودجه ام به اجاره های تهران نمی رسه.
بنگاهی بازار گرمی می کرد و می گفت مهندس دلش دریاست، هیئت داره فقط 10 شب محرم بیست سی میلیون برای امام حسین علیه السلام خرج میده، با شما راه می آد. این مجتمع رو 3 سال پیش ساخته 8 واحد همه اش هم 50 متری نقلی، برای جوونایی مثل شما عالیه. شیک. الان 3 ساله خالیه قیمت ها به متری یک و پونصد هم رسید اما مهندس گفت من یک و هشتصد می خوام بفروشم، اما قیمت ها خیلی بالا نرفت، اما امسال می ترکونه.
به بنگاهیه گفتم یعنی اینجا این 3 سال خالی بوده؟
گفت آره مهندس خونه خالی زیاد داره یه 4 واحدی هم داره اونا 90 متریه اونام خالیه می خوای بریم اونارو ببینیم؟
گفتم من برای اجاره میخوام نه برای خرید.
بنگاهی شاکی شد و گفت آقا ما رو سرکار گذاشتید؟ نه اصلا اجاره نمی ده نه فقط می خواد بفروشه.
ما هم رفتیم
در مترو: آقا مردم ندارند سکه گرونه طلا گرونه غذا گرونه
در اتوبوس: آقا مردم ندارند سکه گرونه طلا گرونه غذا گرونه
در مهمانی: آقا مردم ندارند سکه گرونه طلا گرونه غذا گرونه
در اداره: آقا مردم ندارند سکه گرونه طلا گرونه غذا گرونه
در بقالی: آقا مردم ندارند سکه گرونه طلا گرونه غذا گرونه
در چقالی: آقا مردم ندارند سکه گرونه طلا گرونه غذا گرونه
درنانوایی: آقا مردم ندارند سکه گرونه طلا گرونه غذا گرونه
آقا گرونیه درست زندگی ها خیلی سخت شده درست اما توده ملت هم بی تقصیرنیستند در این آشفته بازار
از ماست که برماست